امروز یک مرده شور را دیدم...

آنچنان زیبا میشست که لکه ای هم باقی نمیمناند...

اما نمیدانم چرا پدرم از او خوشش نمی آید!!!

و مدام گریه میکند و مادرم نیز نفرینش!!!

او که آدم خوبی است من دوستش دارم...

 فقط کاش ناخن هایش را می گرفت...

تمام بدنم را زخم کرد...